کد خبر : 7             انتشار : 1394-11-27 07:45:00         
azbehbahan.ir

این سیب هم برای تو آقای سیروس الوند

این اثر فعلا آخرین حلقه فرایند «افول غول‌ها» در سینمای ایران است
فیلم بازیگر زن زیبا
«روبر برسون» فیلمساز معناگرای فرانسوی معتقد بود دو گونه «سادگی» داریم: «گونه بد» و «گونه خوب»! او در «یادداشت‌هایی درباره سینماتوگراف» نوشت: گونه‌ی بد سادگی در آغاز و زودتر از موعد به دست می‌آید. اما گونه‌ی خوب سادگی در نهایت و فرجام به بار می‌نشیند و پاداش سال‌ها جستجو و تلاش است.

با ملاحظه این عبارت سهل و ممتنع ، اگر بخواهیم فیلم «این سیب هم برای تو» ساخته سیروس الوند را مورد بازنگری قرار دهیم، با کمی دردسر مواجه می‌شویم؛ فیلم دارای حجم بالایی از سادگی مفرط و سهل‌انگاری سینمایی است که علی‌ رغم پیشینه طولانی‌ مدت الوند در فیلم‌سازی ، نمی‌توان آن را از نوع «سادگی خوب» لحاظ کرد و باور یافت که این سادگی «در نهایت و فرجام» به بار نشسته است؛ دردسر آنجا بیشتر می‌شود که با تماشای این فیلم مدام درگیر این سوال می‌شویم که «فیلم‌سازی که از دهه ۵۰ شمسی در عرصه فیلمنامه‌ نویسی و کارگردانی فعال بوده و بعد از وقوع انقلاب اسلامی هم رشد کیفی آثارش چشمگیر بوده است، چطور توانسته “این سیب هم برای تو” را بسازد؟»

فیلم آنقدر ساده و دم‌دستی است که حتی آویزه‌ای برای دست بردن نقادانه به آن، باقی نمی‌گذارد و هر منتقدی صلاح می‌داند «درباره آن سکوت کند» این فیلم بدون عناصر ویژه هنری و خیال‌پردازی‌های سینمایی صورت‌بندی شده و یک گزارش بسیار ساده از داستانی نه‌چندان جذاب است که ایرادهای فیلمنامه‌ای هم دارد. نه شخصیت‌پردازی‌های خوبی صورت می‌گیرد است و نه دیالوگ‌ها و کنش و واکنش‌های بازیگران در شان یک اثر سینمایی حتی متوسط است.

از طرف دیگر هم در ساختار و فرم اثر نه انسجام هنری قابل رویت است و نه بازی‌های مناسب یا فیلمبرداری و تدوین ویژه‌ای قابل تشخیص و خلاصه سادگی این اثر بی‌تردید یک «سادگی بد» است، اما معلوم نیست چرا چنین سادگی‌ای «در نهایت و فرجام» به بار نشسته است! به عبارت دیگر اصلا معلوم نیست چطور این همه سادگی غیرحرفه‌ای در فیلمی که کارگردان آن در دهه چهارم فعالیت هنری‌اش قرار دارد، یک جا جمع شده است. به این موضوع بازخواهیم خواهیم گشت.
بازیگر زن تیپ مشکی
مشکلی که اینگونه فیلم‌ها – که تعدادشان هم در سینمای کنونی ایران کم نیست – دارند آن است که مخاطب در مواجهه با آن‌ها به شدت دچار ملال می‌شود؛ این آثار آنچنان بی‌لایه و بی‌ظرافت هستند که توان درگیر کردن مخاطب را ندارند و به نظر می‌رسد مولف یا مولفان درک واقع‌گرایانه‌ای از مخاطب ندارند و اگر هم دارند برای ساختن اثرشان روجوعی به آن درک نکرده‌اند. همه چیز در این گونه آثار روشن و صریح و رو بیان می‌شود و مخاطب هیچ سهمی برای فهم کنشگرانه‌ی‌ و هنری خود از اثر سینمای نمی‌بیند؛ هیچ گره ذهنی‌ای برایش ایجاد نمی‌شود و کاملا منفعل در صندلی سینما فرو می‌رود و پایان یافتن اثر را انتظار می‌کشد. تلاش فیلم‌هایی چنین ساده؛ برای ایجاد تعلیق، خلق درام و گره‌های داستانی به دلیل غفلت از مخاطب‌شناسی، با شکست مواجه می‌شود و بیننده نمی‌تواند با شخصیت‌هایی که شاهد بخشی از زندگی آن‌ها است همذات‌پنداری کند؛ این فقدان همذات‌پنداری تا جایی پیش می‌رود که در جدی‌ترین سکانس‌ها هم که سازنده قصد دارد مخاطبش را درگیر کند، باز بیننده به خاطر روایت بیش از حد دم‌دستی و تصنع نهفته در بازی‌ها و وجود ایرادهای فیلمنامه‌ای حتی گاه به خنده می‌افتد و ناامیدتر می‌شود.

اتفاقی که در «این سیب هم برای تو» می‌افتد این است: مخاطب، لحظه به لحظه فاصله بیشتری با اثر می‌گیرد و در یکی از نقاط ناامیدکننده فیلم، از اثر کنده می‌شود و احتمالا سالن سینما را ترک می‌کند؛ اینکه این نقطه رهایی کجاست، چندان مهم نیست، مهمتر این است که فیم از ابتدا تا انتها مخاطب را برای رها کردن صحنه آماده می‌کند. در طول این فیلم به کرات مخاطب از روایت ملالت‌بار و بی‌گره و بی‌ظرافت فیلم کنده می‌شود و توان تحمل آن حجم از سادگی و دم‌دستی بودن را در قالب یک اثر سینمایی ندارد.

اما انصاف حکم می‌کند که اظهار کنیم «این سیب هم برای تو» بر خلاف بسیاری از آثار سینمای امروز ایران که حرفی برای گفتن ندارند، قطعا حرفی برای گفتن دارد، اما به شیوه‌ای ناامیدکننده، حرفش را به ضعیفترین صورتِ سینمایی و بی‌ظرافتی بی‌حد و حصر بیان می‌کند. شاید یکی از دلایل وقوع این مشکل در «این سیب هم برای تو» آن است که این فیلم نمایشی از مقولات بسیار زیاد و در عین حال مبهم است که بود و نبودشان نه تنها با مفهومی فیلم را بالا نمی‌برد، بلکه بیشتر به آن لطمه زده است. قطعا بهتر است هر اثر هنری تنها یک حرف را بیان کند و تنها به یک مقوله اشاره کند اما این یک حرف را با ظرافتی عمق‌یافته و واکاوی وجوه و ابعاد مختلف آن بزند، به جای اینکه از هر حرفی نکته‌ای گفته شود و در نهایت حرف خاصی هم زده نشده باشد. باری، بخشی از بی‌ظرافتی و فقدان تعمق «این سیب هم برای تو» احتمالا از شلوغی‌اش ناشی می‌شود؛ این شلوغی در کنار همه سادگی‌های ساختاری و فرمی و باعث شده تا این فیلم را در بهترین صورت، آن هم با اغماض یک تله‌فیلم معمولی محسوب کرد، نه یک اثر سینمایی.

***

گذشته از ویژگی‌های مضمونی و ساختاری فیلم «این سیب هم برای تو»، این اثر از منظر تاریخی هم می‌تواند محل تامل قرار گیرد؛ چند سالی است که سینمای ایران با بحران «افول غول‌ها» مواجه شده است و مخاطبان سینمای ایران به شکل باورنکردنی آثار ضعیفی را می‌بینند که سازندگان آن‌ها تابوهای سینمای ایران بوده‌اند. به نظر می‌رسد که «این سیب هم برای تو» مصداق دیگری از این جریان فراگیر چندساله اخیر باشد. قطعا دلایل این افول را باید در سطح پژوهشی فراختری مورد بررسی قرار داد و این مقال، مجال مناسبی برای آن نیست، ولی آنچه مشخص است این حقیقت است که بزرگان سینمای ایران معادلات و محاسبات فیلمساز فرانسوی را که «ژان لوک گدار» درباره او گفته بود «سینمای فرانسه یعنی برسون!»، بر هم زدند و این در نوع خود کار سوررئالیستی شگفت‌انگیزی است؛ بزرگان سینمای ایران به خوبی نشان داده‌اند که در ایران همیشه معادلات، با همه جای دنیا تفاوت دارد؛ چه معادلات سیاسی، چه اقتصادی، چه ورزشی و حالا هم معادلات سینمایی و از این رو «سادگی بد» می‌تواند در نهایت و فرجام به بار نشیند و پاداش سال‌ها جستجو و تلاش یک فیلمساز باشد.

طراحی سایت از   ahwazsite.ir